سلناسلنا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

سلنا فرشته کوچولوی مامان و بابائی

ماشین شارژی

1393/8/24 9:16
نویسنده : پریسا
259 بازدید
اشتراک گذاری

201.gif 24.gif 3.gif  3as.gif 4.gif

امروز عصر پنجشنبه است و هوا هوای پائیزیه کم کم داره سرد میشه من و تو و بابائی میریم بیرون یه گشتی بزنیم این روزا بابائی خیلی احساس دلتنگی داره همش میگه دلم می گیره داریم میریم بیرون که حال و هوای بابائی هم عوض بشه سمت سینما سعدی بودیم که چشمم به یه کلاه خشکل افتاد و برات خریدیم  تو راه برگشتن تصمیم گرفتیم بریم خونه خاله شهربانو چون اسباب کشی داشت کمکش کنیم امیررضا و سارینا ماشینشون دادن به تو  و تو کلی ذوق کردی چون اسباب کشی داشتن تصمیم گرفتیم ماشین بیاریم خونه تقریبا" ساعت 10:30 بود که رسیدیم  ماشین که پایین گذاشتیم گفتی مامان ، هان هان میخوام  بعدم گفتی سلنا خانوم  میخواد بشینه تو ماشین یعنی کمک میخواستی   منم گذاشتمت وکلی برای خودت بازی کردی .

تازه از حموم بیرون اومده بودم  چون سردم بود به بخاری تکه دادم سلنا خانوم هی صدام میزد و می گفت :مامان بیا اینجا پیش سلنا خانوم بشین

من: سردمه  مامان ، یه کم گرم شدم میام

سلنا لجباز  با عصبانیت : مامان بیاد بشینه

چون سردم بود دیگه اهمیت ندادم

سلنا : مامانی بی تربیت بیا دیده Wow1.gif

من : سلنا عیبه حرف بدیه

سلنا : مامانی زشتو شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

من : پس من دیگه مامانت نیستم

سلنا : مامانی خشتل بابائی بیا ، دوست دارم  

من : حالا که دختر خوبی شدی باشه

پسندها (1)

نظرات (0)