سلناسلنا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

سلنا فرشته کوچولوی مامان و بابائی

اولین روز تولد تو

1393/7/26 11:50
نویسنده : پریسا
277 بازدید
اشتراک گذاری

امروز ۱۷ آبانماه سال ۱۳۹۱ هست و ساعت ۹:۴۵ دقیقه رو نشون میده و من منتظرم تا بابائی آماده بشه باهم بریم بیمارستان آخه قراره بزرگترین رویداد زندگیمون رخ بده ساعت ۱۰:۳۰ و ما در طبقه سوم بیمارستان کوثر بخش زنان و زایمان آماده ایم من ، بابائی، مامان جون و خاله منور خیلی خوشحالم و دائما" نگاه ساعت میکنم تا اینکه صدام میکنند وارد اتاق میشم سلام میکنم و میشینم همه خانم هایی که اونجا هستند یه جورایی دلشوره دارن قیافه هاشون پر از اضطراب و استرس هست هر کدوم از اون یکی میپرسه بچه شما دختر یا پسر ؟  سوالو من با تمام وجودم گفتم دختر بوسعاشقتم دخترم . 

 شکلکهای جالب آروین

بهارم دخترم از خواب برخیز
شکرخندی بزن شوری برانگیز
گل اقبال من ای غنچه ناز 
بهار آمد تو هم با او بیامیز
*****************************
بهارم دخترم آغوش واکن 
که از هر گوشه گل آغوش واکرد 
زمستان ملال انگیز بگذشت
بهاران خنده بر لب آشنا کرد 
****************************
بهارم دخترم صحرا هیاهوست 
چمن زیر پر و بال پرستوست 
کبود آسمان همرنگ دریاست
کبود چشم تو زیباتر از اوست 
*****************************
بهارم دخترم نوروز آمد
تبسم بر رخ مردم کند گل 
تماشا کن تبسم های او را 
تبسم کن که خود را گم کند گل 
*****************************
بهارم دخترم دست طبیعت 
اگر از ابرها گوهر ببارد 
وگر از هر گلش جوشد بهاری 
بهاری  از تو زیباتر نیارد 
****************************
بهارم دخترم چون خنده صبح 
امیدی میدمد در خنده تو 
به چشم خویشتن می بینم از دور 
بهار دلکش آینده تو

خانمی که اونجا هست از من میخواد برم روی ترازو خودم و زرن کنم وزنم ۷۲ کیلو شده حالا باید روی تخت دراز بکشم تا نوار قلب جنین گرفته بشه تعداد خانمهای منتظر زیادن و من دوست دارم زودتر وارد اتاق عمل بشم برای دیدنت لحظه شماری میکنم از در ورودی خاج شدم توی راهرو در حالی که خیلی خوشحالم برای بابائی و بقیه دست تکون میدم و وارد اتاق عمل میشم دروغ نگم یه کوچولو ترسیدم چون اولین باری بود که اتاق عمل رو از نزدیک می دیدم آقای دکتری که اونجا حضور داره سوزن بی حسی نخاعی رو بهم میزنه و از من میخواد که سریع دراز بکشم جلوی چشمام پرده سبز رنگی قرار داره اما دارم حس میکنم که چی کار میکنن بلاخره تموم شد حالا یه دختر کوچولوی خشکل بهم نشون میدن و به خواب عمیقی فرو میرم  یه کم حالم بد شده بلاخره به هوش میام .

اولین چیزی که روبروی خودم دیدم ساعت بوده ۵:۱۵ دقیقه در حالی که از راهرو میگذرم تا به بخش زنان و زایمان برسم بابائی ، مامان جون و خاله منور رو می بینم که با اضطراب تمام منتظرم هستن دستی به نشانه اینکه حالم خوبه تکون میدم و وارد بخش میشم تا من به اتاق برسم مامان جون تو رو از خانم پرستار تحویل گرفته و لباس پوشونده وارد که شدم تو رو دیدم  یه دست لباس سفید با توپ توپ های قرمز و سرمه ای پوشیدی  درست مثل یه سیب قرمز بودی که آدم دلش می خواست یه گاز بزنه بهش خیلی آروم و دوست داشتنی اون قدر خوشحال بودم که درد زایمان از یادم رفت به خاطر سوزن نخاع فقط کمر درد شدید داشتم  واقعا" لحظات شیرین و لذت بخشی بود اونقدر شیرین که غیر قابل توصیف هست فقط نگاهت می کردم و دستت رو نوازش میدادم و به معجزه خدای مهربون فکر میکردم خدا رو شکر میکنم که ما رو لایق دونست و فرشته ای زیبا بنام سلنا داد به امید روزی که تمام کسانی که در آرزوی فرزند هستند بتنونند از این معجزه خداوند بهره مند بشن و فرزندشون را در آغوش بگیرند . globediverse002.gifخیلی خیلی دوست داریم دخترم .

عاقبت در یک شب از شبهای دور /

کودک من پا به دنیا می نهد/

آن زمان بر من خدای مهربان/

نام شورانگیز مادر می دهد/

بینمش روزی که طفلم همچو گل /

در میان بسترش خوابیده است /

بوی او چون عطر پاک یاسها/

در مشام جان من پیچیده است..

من و بابایی چندین اسم با کمک خاله شهربانو برات انتخاب کردیم البته من خودم دوست داشتم اسم شما رو بذاریم تیام اما به خاطر اینکه اسم پسر هم بود یه کم مردد بودیم سکوت

اسمهایی که برات در نظر گرفته بودیم عبارت بود از : نارمیلا = گل انار   ، آنیل = ارزشمند   ، تیام   =چشمام    سِلِنا  = خدای ماه   ، سَلنا = ستایشگر  ، سویم = دوست داشتنی من متفکر

بلاخره بعد از کلی همفکری کردن اول به خاطر علاقه و ارادتی که من و بابائی به خاله شهربانو داشتیم  و دوم بخاطر اینکه بچه ها (خانواده بابائی و مامانی ) از اسم سِلِنا خوششون اومده بود اسم شما شد سِلِنا خانوم انشاءاله همیشه نامدار باشی دخترم . تشویق خندونکموقعی که اومدیم خونه منظورم بعد از تولد توئه عزیزکم ، همسری برام یه دستبند زیبا گرفته بود کادوی مادر شدنم بود . همسرم ممنونم که این قدر نسبت به من لطف دار ی ، دوست دارم .محبت                                       

پسندها (2)

نظرات (0)